صدو هشتاد و یک روز با هم بودنمون مبارک
دخترکم نازنینم فرشته کوچولوی من نیم سالگیت مبارک
واقعا" موندم که احساسم از بودنت رو چه جوری باید وصف کنم فقط می تونم بگم 181 بیست و چهار ساعت ناب و تکرار نشدنی رو باهات گذروندم ...
181 روز دوست داشتنی ...
گاهی اوقات سخت بوده گاهی اوقات آسونتر از آسون...
گاهی اوقات درموندم که با یه نوزاد ناتوان که زبونشو نمی فهمم نمی تونم درست درکش کنم چیکار باید بکنم اما همیشه غریزه مادری به دادم رسیده و باعث شده اون بدترین ثانیه ها به بهترین لحظات و قشنگترین خاطرات تبدیل بشه و اکثر اوقات هم اینقدر تو خوب و دوست داشتنی بودی و هستی که باعث شدی روزی صد بار سجده شکر کنم
کوچولوی من دیگه پا به نیم سال دوم زندگیت گذاشتی...امیدوارم که زندگیت و زندگیمون پر باشه از خوشی و شادی
مطمئن باش من و پدرت تمام تلاشمونو می کنم که زندگی قشنگ و آرومی داشته باشی
پ.ن1: دوست داشتم یه جشن کوچولو برات بگیرم اما پدرت یکی دو روزی نیست ایشالا تولد یک سالگیت جبران می کنم عسلم
پ. ن2: واکسنت هم به هفته بعد یا هفته بعدترش موکول شد
پ.ن3: این مطلبو دیروز که شش ماهه شدی نوشتم و چند بارم گذاشتمش اما نمی دونم چرا هر دفعه نیست میشد خب خوشبختانه امروز دیگه موندنی شد و نپرید
پ. ن4: عااااااااچــقـــتـــمممم بیشتر از دیروز و کمتر از فردا