♥ آتـیـن ♥♥ آتـیـن ♥، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

♥ دخمل کوشولوی من... آتین ♥

این روزهای من و دخملی

1390/2/14 14:04
1,981 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه ی من

عزیز دلم از صمیم قلبم عاااااااااااااااااشق تک تک لحظاتیم که باهات می گذرونمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

از همون اول صبح که با بووووووووووو بووووووووو گفتن و دست کشیدن به صورتم  بیدارم می کنیشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے ( که البته ناگفته نماند گاهی یکم خشن برخورد می کنی و میخوای چشمو در بیاری )شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

بازم ناگفته نماند: روم به دیفااااااالشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے از اونجا که صبح ها انقدر فرشته میشی  من از خوش اخلاقیت سوئ استفاده می کنم و همچنان که تو مشغول ور رفتن با پتوت یا در حال حساب کتاب و ور رفتن با انگشتاتی من این وسط با خیال راحت به خواب خوشم ادامه میدم و تو طفلکی مجبوری خودتو مشغول کنی تا مامان لالا کنه

خلاصه شرمنده روی ماهتم عسلمشِـــکـْـلـَکْ هــآے 

خــآنــــــومـے

ولی عوضش تا شب نمیذارم بهت تلخ بگذره همش با هم در حال آواز خوندن و بازی و خنده ایم 

راستی جدیدا" مدل ذوق کردنت عوض شده خیـــــــــــــــــــــلی بامزه اس...من و بابات عاشق این کارتیمشکلکْ هآے خآنومے

 مثل موش میشی

چشماتو کوچیک می کنی و دماغ و دهنتو رو به بالا جمع می کنی و نفستو تند و تند از بینیت میدی بیرون یه چیزیه تو مایه های این عکس با این تفاوت که دهنت بسته اس و سرتم رو به بالا می گیری معمولا"

فقط حیف که هروقت میام از این حالتت  عکس بگیرم تا چشمت به دوربین میفته دیگه.....

عاشق نشستنی و الان دیگه حدود 20 ثانیه یا بیشتر می تونی بدون کمک بشینی وقتی هم می شینی خودتو تاب میدی و خیلی بامزه آواز می خونی 

 یه چیز بامزه دیگه: اینکه دیروز کنارت دراز کشیده بودم و تو نشسته کلی شیر خوردی ... خیلی خنده دار بود من همیشه عاشق این مدل می می خوردنای بچه ها بودم

 

در رابطه با غذا خوردنت هم بگم که از یکی دو هفته پیش سوپ رو برات شروع کردم ... می خوری اما نه با اشتها سرلاک و فرنی و حریره رو ترجیح میدی

فهمیدم که طعم شیرین رو بیشتر دوست داری می خوام امروز یه کوچولو نبات بریزم تو سوپت ببینم بهتر می خوریش یا نه!!!شِـــکـْـلـَکْ هــآے 

خــآنــــــومـے

 

توان دستاتم ماشالله خیلی بیشتر شده الان اگه وسیله ای از دستت بیفته دیگه مثل سابق از خیرش نمی گذری و با تلاش زیاد از زمین برش میداری... شِکـْـلـَکْ 
هآے خآنومے اگرم از چیزی خوشت بیاد براش دست می کشی و انقدر نق میزنی تا آخر مارو از رو میبری و ناچار میشیم اون چیزو بهت بدیم حتی اگه بزرگ و سنگین باشه مثل سطل ماست

 

از واکسن 6 ماهگیتم برای بار دوم بگم که خدارو شکر خیلی اذیت نشدی و مثل همیشه مهربون بودی و بی تابی نمی کردی نصفه شب تبت تا 37 و نیم رفت...  با این حال خوب می خوابیدی اما من از ترس اینکه تبت بیشتر نشه تا صبح اصلا"""" نتونستم بخوابمشِکـْـلـَکْ
 هآے خآنومے

دیگه چیزی یادم نمیاد اگه یادم اومد بعدا" اضافه می کنم

و اما : دخملکم اینو فراموش نکنی که مامان عااااااچــقـتـه

   

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سارا
15 اردیبهشت 90 19:28
سلام به مامان آتین جان امیدوارم حالتون خوب باشه دختر عزیزم غذاتو کامل بخور دردونه قشنگ از طرف من ببوس عزیزم به ما هم سر بزنید
ATeNa
21 اردیبهشت 90 16:46
وای مااشااااالله چقدر این دخمللللللل نازه .
به مامانیش رفته یا باباییش اینقدر خوشمل شده .
مامانی اسپند یادت نره هاااا


به به آتنا جوووووون صفا آوردی
قربونت برم عزیزم نظر لطفته
بوس

عاطفه
27 اردیبهشت 90 16:26
سلام مامان آتین چه نی نی نازی دارین خداحفظش کنه آتین جونو تو لیست دوستای مهرآیین گذاشتم
عاطفه
28 اردیبهشت 90 14:26
اینا رو که میخونم دلم برا مهرآیینم یه ذره میشه یعنی نی نی منم انقدر جیگر میشه یکی از عکسای اتین جونو با اجازتون سیو کردم خوش باشید
مامان ویانا
7 مرداد 90 16:16
خیلی قشنگ نوشتی مامانی می بوسمتون
مامان ویانا
7 مرداد 90 16:17