8 ماهگی (یه پست بدون عکس)
سلامــ دوستـــای خوبــمـــ
ممنون از اینکه همیشه جویای حال من و دخمل کوچولوم هستین و معذرت که خیلی نمی تونم به وب نی نیاتون سر بزنم ...
این مدت که نبودم مسافرت بودیم... رفته بودیم کرمانشاه و چند تا از شهرهای کردستان (مریوان . سقز . دیواندره و بانه) بار اولی بود که به کردستان میرفتم شهرهای زیبایی داشت دریاچه زریبار رو دوست داشتم و از پاساژگردی در بانه لذت می بردم ... هرچند همسفرهای عجولی داشتیم اما باز هم خوش گذشت
و اما در رابطه با آتینـم:
اول اینو بگم که آتین تو این سفر هم مثل همیشه خانومیشو به ما ثابت کرد و با مهربونی و خوش سفریش خجالتمون داد... اما طفلی بس که آفتاب بهش خورد با وجود کرم ضد آفتاب یه مقدار پوستش سوخته ... مخصوصا" دستاش که یکم سیاه شده
بگذریم...
آتینی روز به روز داره بلاتر میشه... دو سه روزه که نانای کردن یاد گرفته به محض شنیدن آهنگای شاد دو تا دستشو بالا میبره و تکون میده
عاشق پیام بازرگانیهای pmc . وقتی با تمام وجود محو تماشا میشه قیافش واقعا" دیدنیه
وقتی بغل کسیه که ازش خجالت می کشه خیلی بامزه نگاشو میدزده و سرشو به سینه طرف می چسبونه و هـــــــــرکــــاری می کنه تا چشم تو چشم نشن...
جدیدا" عاشق چیزای عجیب غریب شده مثل گوش خودش که اینقدر باهاشون بازی می کنه و ناخن بهشون می کشه که زخمشون کرده
شدیدا" به گل قالی و خرده آشغالهای روی فرش علاقمنده و تمام تلاششو می کنه که اونهارو به دست بیاره . دقیقه ها با یه دونه برنج که رو فرش افتاده ور میره تا بگیردش و هرچقدر هم از دستش میفته از رو نمیره و دفعه بعد با تلاش و اراده بیشتر به سراغش میره... یا هی به گل فرش چنگ میندازه و از اینکه به دستش نمیاد لجش می گیره و گریه می کنه...
خلاصه فیلمی شده واسه خودش این وروجک بلا
خیلی باهوشتر شده و خیلی چیزا رو می فهمه مثلا" ظهرا که باباش برمیگرده تاصدای کلید و در رو میشنوه سرشو به طرف در میچرخونه و با یه لبخند گنده رو صورتش از باباش استقبال می کنه حتی اگه تو اتاق باشیم و باباشو نبینه با همون لبخند ژکوند و کاملا" بی حرکت منتظر میمونه که باباش بیاد و همین که می بیندش دستاشو بالا میبره که بابایی بغلش کنه وبعد با تمام احساس + کلی ناز و عشوه سرشو به سینه باباش می چسبونه و خودشو برا باباش لوس می کنه اساســـــی...
تا مانتو تن من می بینه می فهمه که قراره بریم ددر و با تمام وجود خوشحالی می کنه و دیگه برای صدم ثانیه ای چشم ازم بر نمیداره که یه وقت من نرم و تنـها بمونه
کلا" انگار از تنهایی وحشت داره... تا دو ثانیه تنهاش میذارم گریه ای سر میده که بیا و ببین اما همین که در معرض دیدش باشم دیگه خیالش راحته و ساعتها با اسباب بازیهاش مشغوله بازی کردنه
به قول یکی از دوستان بازی سرخپوستی یاد گرفته... به این صورت که آ ا آ ا آ میگه و من دستمو تند و تند به دهنش میزنم و اون لذت میبره از اینکه صداش یکی در میون قطع میشه
یه کار جدید دیگه که یاد گرفته اینه: انگشت اشاره مو به سمتش می گیرم و میگم آتین انگشت انگشت اونم به همون حالت انگشت اشاره شو میاره و می چسبونه به انگشت من... خیلی بامزه اس
از اونجا که عاشق آبه جدیدا" یه بازی دیگه هم با هم می کنیم به این صورت که نصف یه لیوان تپل یا کاسه رو آب می کنم و میذارم جلو دستش و اون نوبتی دستاشو میبره توش و شالاپ شولوپی راه میندازه که بیا و ببین ... خیلی از این بازی لذت میبره و تقریبا" نیم ساعتی سرش با این بازی گرمه
و اما راجع به غذا خوردنش بگم که دیگه برخلاف سابق که عاشق سرلاک و غذاهای شیرین بود انگاری ذائقه اش عوض شده و دیگه لب به سرلاک نمیزنه و عاشق سوپ شده تا جاییکه ماشالله ماشالله یه پیاله پر سوپ میخوره و وقتی تموم میشه گریه می کنه و بازم میخواد .
تا جاییکه من میدونم بچه های تو سن آتین باید 4 وعده غذا بخورن و 4 وعده شیر اما آتین روزی یک وعده سوپ یک وعده بیسکویت نرم شده در شیر یا آب(اینم یه وقتا یکی دو قاشق بیشتر نمی خوره) کلوچه رو ترجیح میده. یک یا نصف زرده تخم مرغ و یک وعده میوه (موز یا سیب) و کمی ماست میخوره...اينا كه ميان وعده محسوب ميشن در واقع اگه حساب کنیم آتین یک یا دو وعده غذا میخوره و شونصد وعده شیر
البته غذای سفره هم گاهی اوقات اگه براش سنگین نباشه یکم بهش میدم ... راستی امروز برای اولین بار صبحانه بهش نون و پنیر دادم خیلی خوشش اومده بود
راجع به خوابشم بگم که ماشالله خوب میخوابه تنها مشكلي كه هست اينه كه خوابش یه مقدار سبکه
شبها ساعت 11 میخوابه تا 10 صبح . در طول روز هم هر دو ساعتی بیست دقیقه نیم ساعت باید بخوابه وگرنه نق نقو میشه
دندون هم هنوز خبری نیست . سینه خیز هم که همچنان عقبی میره ... جدیدا" خیلی سعی می کنه به حالت 4 دست و پا در بیاد و مي تونه برای چند ثانیه شکمشو کاملا" بلند کنه
اینم از پیشرفتها و شیرین کاریهای لوس لوسک مامان در پایان 8 ماهگی