اولین عید آتین و ماجراهاش
سال 89 با تموم خوبی ها و بدیهاش تموم شد ...
خداحافظ 89 خیلی دوست دارم. خیلی خوب و بخشنده بودی هرگز فراموشت نمی کنمممممممممممم
و سلامــــــــــــــــــــــــی گرم به سال 90 عزیـــز
امیدوارم تو هم مثل داداش بزرگه خوب و مهربون باشی و باهامون خوب تا کنی
خب بریم سراغ عید 90 و ماجراهاش:
دو سه روز مونده به عید ما رفتیم شهرستان . سال تحویل رو خونه بابام بودیم هرچند لحظه تحویل سال آتین خواب بود
اما حس و حال ما سر سفره هفت سین با سالهای پیش کلی توفیر داشت این دفعه یه پدر و مادر جدید هم سر سفره نشسته بودند و اولین دعا و آرزوشون برای فرشته کوچولوشون بود ... یادش بخیر عید پارسال آتین قد یه دونه برنج بود اما امسال یه خانوم کوچولوی 5 ماهه اس خدااااااااااااااااااایا شکرت
ایام عید هم به ما خوش گذشت هم به آتین اما انگار خوشی به ما نیومد چشمتون روز بد نبینه روز یازدهم عید آتین بدجوری مریض شد اون ویروس لعنتی( اسهال و استفراغ) تو تن دختر کوچولوی من لونه کرده بود اساسی... الهی بمیرم براش خیلی بدحال بود تا دو روزم تب داشت
روز سیزدهم فکر کردیم یکم بهتر شده گفتیم بریم خوش بگذرونیم با همه فامیل ( اقوام پدری) یه جای خوب و خوش آب و هوا جمع شده بودیم کههنوز نرسیده آتین بازم تبش بالا رفت و حالش بد شد حدود سه ساعت یک بند گریه می کرد آخر من و باباش مجبور شدیم برگردیم خونه که شاید آروم شه... با دادن استامینوفن و پاشویه و ... یه مقدار آروم شد و یه ساعتی خوابید بعد اون خواب انگار نه انگار که مریضی ای وجود داشت
خدارو شکر حالش خوب خوب شد... بعدش دیگه اینقدر سرحال شد و برامون خندید که من و باباش هاج و واج مونده بودیم که قضیه چیه نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی انگار فقط میخواست سیزده بدری که ما کلی براش برنامه ریخته بودیم و قرار بود کلی خوش بگذرونیمو خراب کنه اشکالی نداره فدای سرش اما یه کار دیگه هم کرد که مارو بسی خوشحاااااال نمود اونم این بود که بالاخره تنبل خانوم ما اولین غلتشو زد هوراااااااااااااا
روز چهاردهم هم که رهسپار خونه مون شدیم و بعد از حدود بیست روز برگشتیممممممممبرادر شوهرمم با ما اومد
بین راه یه جا وایسادیم که نهار بخوریم روی یه تخت بزرگ نشستیم و آتینم بغل دستمون رو همون تخت خوابوندیم که راحت غذامونو نوش جان کنیم که باااااااااااااااااااز هم چشمتون روز بد نبینــــــــــــــــــه دست برادر شوهر جان به فلفل دون خورد و یه مقداری از فلفلش چپه شد تو چشم آتین بینوای من ای خداااااااااااا منو بکشششششششششش
آقای همسرخیلی سریع چشماشو با زبون پاک کرد و باعجله آتینو به یکی از چادرهای امدادی هلال احمر که خوشبختانه همون نزدیکیا بود رسوندیم ... چشمای آتینو چند بار با آب مقطر شستشو دادن و خدارو 100هزار مرتبه شکر دخترکم زود زود خوب شد
این هم از اولین عید پرماجرای آتین... بازم شـــکــــر