♥ آتـیـن ♥♥ آتـیـن ♥، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

♥ دخمل کوشولوی من... آتین ♥

عسلم 18 ماهه شد

 آتینم 18 ماهه شدهههههههههههه . جیـــــــگرشو برم من  اول از حال و روز این چند وقتش براتون بگم !البته چه حال و روزی !!  که  از عید تا همین چند روز پیش همش مریض بوده...  تو این مدت با اجازه تون دو فقره سرماخوردگی داشته + یک فروند بیماری ویروسی گلاب به روتون اینا ... دیگه  دو تا دندون آسیا هم داره با هم در میاره(اولیش  15 فروردین نیش زده و دومی 31 فروردین ) خلاصه همه اینارو بذارین کنار هم ببینین چه آش شله قلمکاری ازش در میاد + بی اشتهایی و هیچی نخوردنش و نیم کیلو وزنی که تو این مدت کم کرده که این مسئله منو رسما" دق داده البته خدا رو شکر ، بزنم به تخته، چشم حسو جیـــــز دو سه روزی هست که یکمی بهتر ...
4 ارديبهشت 1391

سال نـــو مـــُمــالَـکــــــ.

 سلااااااااام و صد سلاممممممممم خوبین خوشین؟ تعطیلات خوش گذشت؟ سال نوتون به قول آتین مُمـالک دومین نوروز و تعطیلاتش در کنار آتین هم گذشت و تموم شد...! به همین سرعت! سال 90 که در کنار دخملک خدارو شکر عالی گذشت، امیدوارم سال 91 برامون و برای همه بهترتـَر هم باشه... انشالله تا اینجاش که بد نبوده ببینیم تا آخر سال چه جوری پیش میره!؟ از اونجا که گفتن بسیار سفر باید! (مام که بی جنبه) امسال تعطیلاتمونو چند روز زودتر شروع کردیم روزای آخر سال 90 یه مسافرت سه روزه به اصفهان داشتیم و روز  1 فروردین هم به دیار پدری سفر کردیم تا خود چهاردهم خدارو شکر روزای نسبتا" خوبی رو گذروندیم. البته ناگفته نماند که لحظه تحویل سال هم تو ماشی...
20 فروردين 1391

عکسای برفی آتین

چند روز پیش داشتم عکسای قدیمی آتینو می دیدم متوجه شدم با اینکه آتینی دو تا زمستونو دیده اما به خاطر ترس من از سرما خوردنش حتی یه دونه هم عکس برفی نداره! کلی افسوس خوردم که این همه برفو از دست دادیم یعنی من باید تا سال بعد حسرت میخوردم؟!! نشستم هی دعا کردم هی دعا کردم که تو این آخرین روزای زمستون یه بار دیگه برف بیاد تا من از دخملکم عکس برفی بگیرم که اومد و دیروز برف گرفت... هورا شدیم رفتتتتتت منم مثل این ندید بدیدا پا شدم آتینو پوشوندم و دوربین به دست رفتیم تو همین فضای سبز کوچمـولوی نزدیک خونه مون! بماند که تو اون سرما اونجا پرنده پر نمیزد و من خجسته داشتم دنبال دخترک برف ندیده ام میدویدم که یه عکس درست و درمون ازش بندازم که این د...
24 اسفند 1390

هلوی منی تو ... می خوام تو رو گاز بزنم (کلی عکس)

  ادامه مطلب پلیــــــــز   سلام علیکم اولین کوتاهی مو در تاریخ 22 دی آتین و کوچولوهای فامیل (دی ماه 90 ، مسافرت به کرمانشاه) آتین و سایدا با سایدا و آتنای دوست داشتنی آتین و آینوش بازی با طلاهای خاله مامان (می دونست طلا گرون شده ول کنشون نبود ) موووووش بخوره زبونتوووو دااااااالی عاشق این عکسشممممممممممم مشغول بازی با ماست در سفره خانه اولین سرسره بازی (12/12/90) جدیدا" یاد گرفته دستشو مثل پیرمردا میذاره پشتشو راه میره ورژن جدید دالی بازی اینم داغ ترین و جدیدترین عکسای آتین (17/12/90) تیپتو ق...
19 اسفند 1390

♥ فرشته کوچولوی 16 ماهه من ♥

سلام دوست جونای مهلبونم چقدر دلم برای خودتون و نی نیای نازتون تنگ شده بود از این به بعد دیگه همیشه هستم و ایشالا از خجالتتون در میام بگذریم... دخمل کوچولوی من 16 ماه و نیمه شده. باورتون میشه؟؟؟؟؟ من که باورم نمیشه!!!! ایشالا 100 ساله بشه اندر حکایات و احوالات نازدونه بگم که:  بالاخره دخملی ترسوی من در سن 16 ماهگی راه افتاد هورااااااا (به قول خودش هووا هووا) الان دیگه حاضر نیست بیشتر از 5 دقیقه رو زمین بشینه!خیلی از این ور به اون ور میره اما خوشبختانه  خیــــلی شیطون نیست ! و ماشالا خیلی هم عاقل و البته شرطیه یعنی اگه یه بار یه اتفاقی براش بیفته برای همیشه تو ذهنش میمونه و خیلی رعایت می کنه مثلا" یه بار در آکواریو...
14 اسفند 1390

فقط عكس

براي ديدن عكساي جديد آتين + عكساي تولد و دومين شب يلداي آتين به ادامه مطلب مراجعه كنيد لطفا" اول عكساي تولد : همونطور كه در جريانيد  يه تولد سه نفره داشتيم( من و آتين و باباش) كفشدوزك كوشولوي من دامن توتوشو خودم درست كردم البته اولين تجربه ام بود اون كلاه تولدو اون گوشه مي بينيد! كلي برا درست كردنش وقت گذاشتم اما خانوم نذاشت يه لحظه سرش بذارم در حال خوش و بش با كفشدوزكش با اولين كيك تولد زندگيش عاشق اين ژستشم مثلا" فوت مي كرد در حال لمبوندن كادوي تولدشم اينه كه دستشه (النگو) + كاپشن شلوار    عكساي دومين شب يلداي آتيني من آماده...
20 دی 1390

شهر فرنگه از همه رنگه ( 11 . 12 و 13 ماهگی آتین)

 سلاممممممممممممممم دوستان من اومدم... بماند که از هفت خوان رستم گذشتم و شاخ غولو شکوندم تا تونستم بیام هـــی دوستای خوبم... یه چیزی میگم یه چیزی می شنفین! واقعا" انگار ابرو باد و مه و خورشید و فلک در کار بودند تا من نتونم آپ کنم... حالا تا یه زلزله ای سونامی ای چیزی نیومده بهتره از این فرصت استفاده کنم و مطالب بیات شده مو بذارم می دونید چند وقته راجع به آتینم ننوشتم؟؟!! هــــــــــــــووه از 10 ماهگیش تا حالا!!!! اول پستی که واسه 11 ماهگیش آماده کرده بودم رو میذارم (دلم نمیاد اینو نذارم چون دوست دارم بعدها هم با توجه به این پستها بدونم آتین هرماه و تو هر سنی چه کارهایی می کرده و با فرزند یا فرزندان بعدیم!!!!! مقایسه اش کنم)...
20 آذر 1390

1 سالگیت مبارک جیـگرم

دخترک نازنینم امروز درست یک ساله که با همیم ... یک ساله که لحظه به لحظه با هم و در کنار هم نفس می کشیم ممنونتم عزیزم ممنونم که اومدی و به زندگیم نور بخشیدی...ممنونم که منو برای مادریت انتخاب کردی همه زندگیم. تو این یک سال بیشتر از اینکه من به تو چیز یاد بدم تو به من درس دادی... تو نگاه منو به زندگی عوض کردی...  من با تو دارم دوباره کودکیمو لمس می کنم حس می کنم و دوباره تجربه اش می کنم خدایا نمی‌دونم چه کار خوبی کردم که منو مستحق داشتن همچین نعمت بزرگی دونستی!! تمام سعیمو می کنم که امانتدار خوبی برات باشم خدایا خودت میدونی چقدر عاشق این هدیه خواستنی و دوست داشتنیت هستم و می تونم بگم واقعا" جونم به جونش بسته اس... خواهش می کنم همیش...
2 آبان 1390

مریضی آتین و درد دلهای یک عدد مامان خسته!

امان از مریضی بچه ها که آدمو رسما" از پا در میاره چشمتون روز بد نبینه از یکشنبه هفته پیش آتین مریض شد ...گلاب به روتون آبم می خورد بالا میاورد! فکر کردم به خاطر غذای شب مونده ایه که خورده ! ساعت 2 نصفه شب بردیمش بیمارستان دکترش گفت ویروسه و ممکنه تا 8 روز تو تنش بمونه و الان فقط بالا میاره کم کم تب و اسهال هم بهش اضافه میشه ... گل بود به سبزه نیز آراسته شد بمیرم براش که تو ماشین  تا خود بیمارستان نانای میکرد. تو بیمارستان با گریه بچه ها ذوق میکرد و می خندید نمی دونست قراره جیزش کنن!! اما بعد از آمپولش دیگه طفلی نای گریه کردن هم نداشت دلم کباب شد به خدا ... خلاصه کنم این مدت من فقط پرستاری میکردم با هزار و یک ترفند و جنگولک بازی...
14 شهريور 1390