♥ آتـیـن ♥♥ آتـیـن ♥، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

♥ دخمل کوشولوی من... آتین ♥

7 مـاهگیــت مبـــاااااااارک عشـ♥ــق مــن

سلام دردونه من امروز ماهه شدی جیــگرم عزیزدلم تو داری مثل یه نهال نو پا بزرگ می شی و من غرق لذتـم از اینکه دارم رشد و بالندگی تو می بینم دیشب خواب بودی داشتیم نگات می کردم با خودم گفتم ماشالله ... دخترم کی این همه رشد کرد که من متوجه نشدم! یاد لباسای سایز صفرت افتادم و خنده ام گرفت! قربونه اون قد و قواره ات یاد اون موقع ها که بغلت میکردم و با هم راه می رفتیم و گردنت لق میزد و باید  با یه دست سرت و با دست دیگه دور کمرتو می گرفتم تا یه وقت از دستم نیفتی و می گفتم کاش می تونستم با خیال راحت یه دستی بگیرمش و به کارام برسم یا روزایی که مجبور بودم دقیقه ها و ساعتها  پیشت بشینم یا بغلت کنم  و تو خونه...
2 خرداد 1390

سفر به شمال با آتین

سلااااااااام دوستای گلم امیدوارم تعطیلات حسابی بهتون خوش گذشته باشه اندر احوالات تعطیلات ما:       روز جمعه 16 / 2 با دوتا از دوستای بابا و خانواده شون عازم شمال شدیم از جاده قزوین به سمت رشت رفتیم اول رفتیم امازاده هاشم اما اونقدر شلوغ بود که جایی برای نشستن پیدا نکردیم و باز به راهمون ادامه دادیم نهارو تو یه پارک جنگلی خیلی باصفا نرسیده به رشت خوردیم و تا غروب همونجا استراحت کردیم هوا خیلی گرم و شرجی بود ... اما خدارو شکر از غروب به بعد و همینطور روزهای بعدش هوا خنک شد غروبشم رفتیم لاهیجان  و شهربازی و ...   بین غرفه های صنایع...
20 ارديبهشت 1390

این روزهای من و دخملی

سلام دردونه ی من عزیز دلم از صمیم قلبم عاااااااااااااااااشق تک تک لحظاتیم که باهات می گذرونم از همون اول صبح که با بووووووووووو بووووووووو گفتن و دست کشیدن به صورتم  بیدارم می کنی ( که البته ناگفته نماند گاهی یکم خشن برخورد می کنی و میخوای چشمو در بیاری ) بازم ناگفته نماند: روم به دیفااااااال از اونجا که صبح ها انقدر فرشته میشی  من از خوش اخلاقیت سوئ استفاده می کنم و همچنان که تو مشغول ور رفتن با پتوت یا در حال حساب کتاب و ور رفتن با انگشتاتی من این وسط با خیال راحت به خواب خوشم ادامه میدم و تو طفلکی مجبوری خودتو مشغول کنی تا مامان لالا ک...
14 ارديبهشت 1390

واکسن 6 ماهگی

خدایا شکرت واکسن 6 ماهگی راحت تر از اونی بود که فکرشو می کردم آتینم زیاد اذیت نشد... فقط سر تایلانول دادناش اذیت میشه. یه کوچولو تب هم داره اما خیلی جدی نیست غــول واکسن  یه6 ماهی از دستت راحت شدیم!!  برو به سلامت... ************************************** بعدا" نوشت: بگین ماشالله قد:75   وزن: 8550 ...
8 ارديبهشت 1390

صدو هشتاد و یک روز با هم بودنمون مبارک

دخترکم نازنینم فرشته کوچولوی من نیم سالگیت مبارک واقعا" موندم که احساسم از بودنت رو چه جوری باید وصف کنم فقط می تونم بگم 181 بیست و چهار ساعت ناب و تکرار نشدنی رو باهات گذروندم ... 181 روز دوست داشتنی ... گاهی اوقات سخت بوده گاهی اوقات آسونتر از آسون... گاهی اوقات درموندم که با یه نوزاد ناتوان که زبونشو نمی فهمم نمی تونم درست درکش کنم چیکار باید بکنم اما همیشه غریزه مادری به دادم رسیده و باعث شده اون بدترین ثانیه ها به بهترین لحظات و قشنگترین خاطرات تبدیل بشه و اکثر اوقات هم اینقدر تو خوب و دوست داشتنی بودی و هستی که باعث شدی روزی صد بار سجده شکر کنم ...
3 ارديبهشت 1390